سیب زمینی، آلو، شامپانزه
امتحان ریاضی که چند پست پیش از حکایاتش گفته بودم، هفته ی پیش به کراماتش برخوردم! برگه م شد نوزده و نیم و نمره ماهانه م شد بیست! بعد از دو سال!
دبیر زیست خوش و خندان اومده سر کلاس؛ میگه بچه ها! دیدم هفته ی دیگه دوشنبه تون خالیه، هیچ امتحانی ندارید ( حالا در ظاهر خالیه! وگرنه دبیر زبان امتحان گرامرش رو گذاشته دو شنبه!)، امتحان کل فصل 6 رو دوشنبه صبح ازتون می گیرم! برنامه امتحانی هفته ی پیش رو: فیزیک. زیست/ زبان. دینی. شیمی. جمعه ش هم آزمون جامع!
معاون پرورشی مدرسه اومده سر کلاس مون؛ میگه فردا سر زنگ دینی می خوایم ببریم تون فلان همایش! هر کی می خواد بیاد اسم ش رو بده. فقط هم کلاس شماست! ما هم خوش حال از این نعمت، اسم مون رو دادیم که یه اردویی رفته باشیم! حتی همایش! زنگ بعد می فهمیم دبیر دینی گفته من به یک نفر هم درس م رو میدم ! خلاصه امروز فقط 4 نفر رفتن همایش!
***
آقا من امسال برای شب شعر علامه حلی یه شعری گفتم که پذیرفته نشد! انتظار داشتم کنجکاوی شون گل کنه دعوتم کنن تا ببینن چه جوری می خوام اون شعر رو بخونم!! واکنش اونایی که شعر رو خوندن: نثره دیگه ؟؟ شعر نو؟؟؟ و من غزل نوشته بودم!
***
در جستجوی م.ش !
***
سیاست ترکیه!
اقتدار عراق!
بلاخره بیست شدی !!!
برای شعر هم ناراحت نباش !
اشکال کار رو ببین کجا بوده و اگر بتونی شعرهایی رو که پذیرفته شدن رو بخونی و با شعر خودت مقایسه کنی عالی میشه !